عقلانیت را ما کارگران تعریف می کنیم


 مهدی الیاسی گفتگویی با سعید لیلاز ترتیب داده است تا ارزیابی وی را از پیروزی حسن روحانی در انتخابات دریابد . این مصاحبه در تاریخ 29 خرداد در روزنامه شرق و متعاقب آن در اکثر قریب به اتفاق سایتهای اصلاح طلبان منتشر شده است . نشر نظرات پا در هوا و موهون سعید لیلاز با این گستردگی یک تعرض آشکار ایدئولوژیک است که نگارش پاسخ به این مطلب و این دست مطالب را برای ما ضروری می کند.http://omidbefarda.net/contents/view/cid/30/lang/fa
"... این کارشناس برجسته اقتصاد سیاسی معتقد است ..." (به نقل از لید تنظیم شده توسط مهدی الیاسی در روزنامه شرق)
- آیا سعید لیلاز یک کارشناس برجسته ی اقتصاد سیاسی است ؟
علم اقتصاد در دستان اقتصادانان بورژوا به کلی قالب تهی می کند و تبدیل به داستان پردازی ایدئولوژیکی می شود که مجبور است گزاره های علمی و عینی را نادیده گرفته و به جعل مفاهیم دست بزند . این دست عالمان و کارشناسان اگر دچار جهل همسو با ایده های خود هم باشند، به مراتب کارشان سکه تر است . قطعا فرق هست بین کسی که آگاهانه دروغ می گوید، با کسی که دروغ را باور کرده و نقل می کند .این دومی موجه تر و فریبنده تر است . کسانی که اینگونه در خدمت تولید آگاهی کاذب قرار می گیرند را باید شارعان ایدوئولوژیک حاکم دانست.
آقای لیلاز می گوید"در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب، یعنی دهههای 40 و 50 و هم بعد از پیروزی انقلاب در دهه 78 به مدت 16سال یک طبقه مولد ثروت  در ایران شکل گرفت که این طبقه مولد ثروت؛ پایههای ملی داشته و دارد" بخشی از این جمله حاوی واقعیتی است که در دستگاه لفاظی آقای لیلاز قلب می شود . سرمایه داری صنعتی ایران مراحل اصلی و ابتدایی خود را در دهه 40 و 50 طی کرد و متعاقب آن ازدهه هفتاد به بعد سرمایه داری صنعتی ایران دچار رشد تثبیت گشت. با توجه به این گزاره تاریخی نمی شود تاریخ تکوین سرمایه داری صنعتی در ایران را با مفهوم پا در هوای بورژوازی ملی برابر کرد و این بورژوازی را مقوله شریف و مقدسی جلوه داد. این دست استدلال ها تنها در قصه های صفحه اقتصاد روزنامه شرق می تواند جای داشته باشد. کارشناسانی از جنس آقای لیلاز  بر اساس الگوهای ذهنی، سرمایه داری را از یک پیکره کلی خارج کرده و آن را به بخش های مفید و مضر تقسیم می کنند و سعی می کنند با پذیرش مناسبات کار و سرمایه مدل های برای تحقق رشد و توسعه اقتصادی و افزایش رفاه اجتماعی ارائه دهند. تضادهای حاصل از این ایده پردازی ها با پناه بردن به مفاهیمی اخلاقی تسکین می یابد تئوری عقلانیت تحمیل شده به حاکمیت و طبقه کارگزار این جنس مفاهیم اخلاقی است. گویی عده ای از دارالمجانین گریخته اند و اداره جامعه را بدست گرفته اند و با سپردن اداره امور به دست  حاکمان صالح و مدیران مدبر تضادها رنگ می بازند. آقای لیلاز با اعلام دوستی با بورژوازی ملی با استراتژی توسعه صنعتی مجبور می شود نسبت به سرمایه تجاری اعلام دعوی کند، یکی را مولد ثروت و دیگری را به عنوان سرمایه داری وابسته و کمپرادور مانعی برای این طبقه شریف معرفی کند، با این اوصاف دیگر راه حلی برای آقای لیلاز باقی نمی ماند، جز اینکه به امید حاکم شهر پریا بنشیند تا بیایند و با  برنامه ریزی معقول دست  بورژوازی انگل و تجاری را قطع و کشور را گلستان کند. این دست توهم ها برای پس دادن جملات ثقیلی چون اتحاد کارگر و کارفرما مناسب است، والا نه به درد مدیران دولتی می خورد تا منافع بورژوازی را تامین کنند نه به درد طبقه کارگر که در برابر تهاجمات بورژوازی صفوف خود را محکم کنند.
اما در جهان واقع و فارغ از ذهن آقای لیلاز انباشت سرمایه در یک کشور به شدت تحت تاثیر مکانیسم های حاکم بر سرمایه داری جهانی است.  تقسیم کار، تقسیم بازارها و تقسیم حوزه های تولید، نه در چارچوب اقتصاد ملی بلکه تحت تاثیر مکانیسم های سرمایه بین الملل انجام می گیرد. حتی نوع تولید در بازارهای داخلی نیز تابع قوانین حاکم بر اقتصاد جهانی است. گذشته ازاین منطق مالکیت خصوصی ایجاب می کند تا تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری به صورت مجزا، پراکنده و براساس منافع خصوصی و جداگانه ی هر یک از واحدها و گروهای سرمایه داری اتخاذ شود. به کلام ساده نمی شود با ذهنیات آقای لیلاز منافع سرمایه را تامین کرد، چرا که این بخشی نگری ایشان نظام مدیریتی بورژوازی را از عقلانیت دور می کند. به ظاهر این آقای لیلاز است که دولت و حکام را به عقلانیت دعوت می کند اما در واقع خود ایشان است که دربست عقلانیت عینی را با رنگ و لعاب دادن می پذیرد و می شود شارع بهره وری بیشتربا اتکا به ریاضت اقتصادی، این آقای لیلاز است که بالا رفتن بهره وری را با اتکا به نیروی کار ارزان پیشنهاد می کند، بالا رفتن سود سرشار سرمایه را به قیمت از دست رفتن امنیت نیروی کارپیشنهاد می کند و برای حمایت بیشتر از طبقه مولد با پایه های ملی طلب امتیازات بیشتری برای بورژوازی می کند.
 آقای لیلاز وظیفه اش این است که به جای بیان شفاف این موضوع آسمان ریسمان ببافد. بورژوازی ملی، بورژوازی کمپرادور، بورژوازی وابسته، بورژوازی غیر وابسته، بورژوازی یه کم وابسته ربطی به علم اقتصاد سیاسی ندارد. آقای کارشناس برجسته نمی تواند با اعطای لقب طبقه ی مولد ثروت اغتشاشی در منطق حاکم بر سرمایه ایجاد کند و تفاوتی بین اعضای این طبقه قائل شود. گویی بخشی از نظام سرمایه منفک از منطق کلی این شیوه تولید عمل می کند. نمی شود بخشی از این طبقه را دوست و بخشی دیگر را دشمن معرفی کرد. این تلاشی است برای پوشاندن لباس میش بر تن گرگ. آقای لیلاز باید توضیح دهد چرا سرمایه دار بازاری جزو بورژوازی وطنی نیست؟ مگر در کارخانه های چند هزار نفره ای که پشت هر حجره خوابیده  و برای حجره دار کار مزدی می کنند با بالاترین درجه از بهره وری با میانگین 14 ساعت کار روزانه انباشت سرمایه صورت نمی گیرد یا مگر به قول آقای لیلاز اینها مولدین ثروت نیستند. یا مثلا بنیاد تعاون سپاه که در دوران آقای رفسنجانی و خاتمی شکل گرفت آیا جزو بورژوازی ملی هست یا نه؟ مگر قرار گاه خاتم الانبیا پروژه هایی چون سد و راه و واحدهای تجاری و صنعتی را به پیش نبرده است؟ مگر به دست  این بخش از بورژوازی انباشت سرمایه صورت نگرفته است؟ چطور می شود این پیکره به هم پیوسته را از هم جدا کرد؟ الگوهای رشد سرمایه همیشه از دریچه ذهن روشنفکرانی چون شما نمی گذرد.
با متر و معیارهای این دست کارشناسان برجسته جامعه طبقاتی دارای جدول پیچیده ای است که کلید حل آن تنها به دست خودشان است. هر از چند گاهی دست به کلید می شوند و متناسب میلشان فرمولی بیرون می کشند. آقای لیلاز برای اینکه با سیاست های دولت احمدی نژاد مخالفت کند و آقای روحانی را حاصل عقلانیت جامعه مدنی معرفی کند. نیاز به چیدن یک سناریو دارد که این عقلانیت را تولید کند پس در مرحله اول یک بخش از سرمایه دار صنعتی را به عنوان بخشی تاثیر گذار و کلیدی به جلوی صحنه می کشد یک دولت نادان و بیمار هم لازم است که منافع این نقش اول را در نظر نگیرد. خوب حالا دوگانه سوژه ها آماده اند، می ماند طبقه کارگر خطا کاری که منافعش را درست تشخیص نمی دهد و در مقطع مناسب از بورژوازی ملی مد نظر آقای لیلاز حمایت نمی کند. یعنی چهار سال پیش که فرصتش بود این مدیران نالایق دستشان کوتاه شود این طبقه دچار قصور شد. همه چیز برای یک تراژدی آماده است آتش تورم، فقر، گرانی، خانمان طبقه کارگر را می سوزاند. اما در هر تباهی امید رهایی نهفته است. حالا طبقه کارگر نجات بخشی بورژوازی ملی را می پذیرد و این هر دو با هم متحد می شوند و حسن روحانی انتخاب می شود.
این همان قصه بی مایه ای است که در صفحه اقتصادی شرق و سایت های اصلاح طلبان به این شکل منتشر شده است .
 1- در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب، یعنی دهههای 40 و 50 و هم بعد از پیروزی انقلاب در دهه 78 به مدت 16سال یک طبقه مولد ثروت در ایران شکل گرفت که این طبقه مولد ثروت؛ پایههای ملی داشته و دارد.
2- جالب است که بدانید در سال 1352 روزی نخستوزیر به مجلس رفت و گفت: من افتخار دارم به عرض ملت ایران برسانم که ما برای کاهش قیمت تخممرغ، امروز با هواپیما تخممرغ وارد کردیم. جالب است که در سال 1390 هم برای مهار قیمت تخممرغ دولت با هواپیما تخممرغ وارد کرد.
3- نتیجه آن بروز امواج تورمی در اقتصاد ایران بود. برای سرکوب امواج تورمی شروع کردند به استفاده از دلارهای نفتی باد آورده و گسترش واردات که به فشار عظیم بر نیروهای مولد داخلی در حوزههای گوناگون تولیدی، صنعتی، کشاورزی و کارگری منتهیشد.
4- الان شاهد این هستیم که کارگران و کارفرماها به لحاظ سیاسی متحد شدهاند. این در تاریخ ایران خیلی سابقه ندارد. چون ملت ایران علاوه بر فشارهایی که در سالهای اخیر تحمل کرد، به یک درک سیاسی بسیار بالا هم دست پیدا کرد که با توجه به این درک سیاسی متوجه میشود که ریشه گرفتاریاش از کجاست. یعنی وقتی که کارگران و کارمندان بنگاههای اقتصادی میبینند که بنگاههای اقتصادی در آستانه تعطیلیاند یا سطح دستمزدها پایین است، متوجه میشوند که صاحب بنگاه مقصر نیست یا اگر سرمایهها از کشور به خارج میرود بهدلیل نامساعد بودن فضاست.
5- به نظر من تمام نیمهدوم دهه 90، نیمه ایران خواهد بود. از سال 1394 عصر ایران به لحاظ اقتصادی شروع میشود. در سال 1400 ایران یک کشور نیرومند در حوزههای گوناگون خواهد بود و این سخن من یک خوشبینی ناشی از هیجانزدگی نیست ...
با این طرح پنج بندی همه چیز از واقعیت گرفته تا رویا چکش کاری می شود تا در قالب تنگ روایی و مقرضانه ی آقای لیلاز بگنجد.
یک طبقه از تاریخ بیرون کشیده می شود که بهتر از همپالگی هایش مولد ثروت است و این یکی یک جور خوبی استثمار و انباشت می کند که آدم دلش می خواهد لپش را بکشد. این طبقه مولد ثروت خوبی است و هر عملکردی از سوی او یا خیر است یا شر لازم، سرمایه گذار خارجی که جذب می کند خوب است. تمام ارتباطات تجاری و در هم آمیختگی مالی این بورژوازی ملی با بورژوازی جهانی شکل خیر و مثبت می گیرد. حکایت حکایت یک بام و دو هواست. همه تاثیرات بد سرمایه داری، تضادها و شری که آفریده می شود تنها به خاطر این است که از دهلیز بورژوازی ملی نگذشته اند. دهلیزی که در جهان واقع با هیچ مترو معیاری قابل اندازه گیری نیست و اساساً وهمی بیش نیست.
 برای آقای کارشناس انگار نه انگار که سرمایه داری شاکله ای دارد و منطقی بر آن حاکم است. سرمایه مالی، بورس، بازار جهانی، سرمایه تجاری، سرمایه صنعتی و ... همه از این دستگاه خارج می شوند تا جای دیگری اگر لازم شد به شکلی کج و کوله استفاده شوند. با این منطق در داستان آقای لیلاز راست دروغ می شود و دروغ راست و تا دلتان بخواهد آمار نا مربوط و جعلی ارائه می شود.
 تاریخ سرمایه داری در ایران و انباشت ثروت صورت گرفته در آن طبقه کارگر بزرگی را بوجود آورده که با این دست سیاست ورزی ها نمی شود فریبش داد. طبقه کارگر ایران  وارد چنین اتحاد نامیمونی با اربابان سرمایه نشده است این طبقه کارگر نیروی تولید ثروت بوده است. نیروی تولیدی که به خصوص در آن 16 سال بی حقوق ترین دورانش را سپری کرد و سخترین دوران استثمارش را پشت سر گذاشت. این بورژوازی ملی نیست که باید طلبکار وضعیت موجود باشد، تنها طلب کار موجود طبقه کارگری است که حداقل سهم ممکن را از فروش نیروی کارش دریافت نکرده است. با انتخاب رئیس جمهور جدید تغییری در جایگاه طبقه کارگر رخ نداده است. شیوه تولید سرمایه داری در ایران همچنان حاکم است و دولت در این نظام باید حامی منافع طبقه حاکم باشد. قطعا مسیری که توسط دولت های قبل و به خصوص 8 ساله احمدی نژاد پیموده شد، توسط دولت روحانی نیز پیموده خواهد شد، چرا که حاکمیت بورژوازی دچار اغتشاش متصور آقای لیلاز نیست.
 قطعا این حاکمیت از انتشار تحلیل های مغشوش آقای لیلاز استقبال می کند، اما هرگز نمی خواندشان و تحت تاثیرش قرار نمی گیرد. هر راننده ای می داند ماشین با نیروی عشق روشن نمی شود و نیاز به بنزین دارد. دولت مجبور است منطق سرمایه را آن طور که هست بپذیرد و به نیازهایش پاسخ دهد. فرضاَ دولت در دوره های انقلابی اگر می خواهد منافع سرمایه را حفظ کند، باید باج بدهد. باید خود وارد عمل شود و مدیریت تولید را به دست بگیرد، باید در توزیع ثروت منطق انباشت را مخدوش کند. این گونه است که می شود سرعت پیشروی طبقه کارگر را کند کرد. باید نقاب مستضعف پناهی بر چهره گذاشت و بعد از سرکوب و عقب راندن طبقه کارگر می شود به باقی وظایف پرداخت. دیگر اسم مهم نیست، همان بنیاد مستضعفان می شود یکی از مهم ترین مراکز تولید و انباشت سرمایه. این شیوه ی عقلانی است که دولت به پیش می گیرد نه اینکه مانند آقای لیلاز به کارگر بگوید قرار است بورژوازی ملی مورد حمایت قرار گیرد، باید سرعت استثمار و بهروری بالا برود، پس ای کارگران بیاید با ما متحد شوید. نقد آقای لیلاز به دولت احمدی نژاد هم به همین اندازه غیر عقلانی است. اینکه دولت احمدی نژاد با اتلاف پول نفت، با بالا بردن سطح نقدینگی و با حمایت از بورژوازی کمپرادور منافع سرمایه را به خطر انداخته است، همه و همه لفاظی های بی ارزشی است که برای دولت بعدی پشیزی ارزش راهبردی ندارد. آیا واقعا دولت بعدی می تواند شکر گذار این پیش روی سرمایه نباشد؟ آیا اساساً بورژوازی ایران می تواند مدعی متضرر شدن باشد؟
این قبیل لفاظی ها تنها به درد مه آلود کردن فضا می خورد وگر نه هیچ دولتی نمی تواند خط کش دست بگیرد خوبی و بدی صاحبان سرمایه را متر کند. در هشت ساله ی فرصت این دولت سرمایه رشد مطلوب خود را داشته است، سوبسیدها تا مرز قطع شدن پیش رفته اند، تنها تکانی مانده که به همت امثال آقای لیلاز و دولت فخیمه ایشان به حمد الهی صورت خواهد گرفت. (بعد از آن دیگر بخشی از نگرانی های این آقایان برای بالارفتن نقدینگی در جامعه برطرف خواهد شد) قیمت ارز به همت دولت احمدی نژاد شناور شد و به مرز تک نرخی شدن رسید فقط کافی است دولت فخیمه شما همین تتمه ارز دولتی تخصیص یافته به دارو کالاهای ضروری را حذف کند تا از تثبیت قیمت ارز هم خیالتان آسوده تر گردد.
نکته شگفت انگیز و جالب ماجرا اینجاست؛
1-      سوبسیدها قطع می شود، قیمت ارز شناور می شود، صنایع به شکل وسیعی خصوصی می شوند.
2-   با جراحی های اقتصادی صورت گرفته و پیشروی های بی محابای سرمایه همه چیز با نرخ دلار شناور شده ( حداقل سه برابر قیمت پیشین ) به جامعه مصرفی فروخته می شود.
3-   صاحبان سرمایه با چرتکه ای در دست تمامی اموالشان را با نرخ روز لحظه به لحظه محاسبه می کنند و ثروت انباشت شده اشان ذره ای دچار نقصان نشده و ارزش لازم را بدست می آورد.
4-      روند سریع جراحی اقتصادی و فاصله کوتاه تغییر ارزش ها سود کلانی را نسیب صاحبان سرمایه می کند.
5-   تمام سوبسیدها از روی کالاهای مصرفی و ضروری برداشته می شود و با نرخ دلار به مصرف کننده عرضه می شود( بخش عمده این جامعه مصرفی را کارگران و خانواده های کارگری تشکیل می دهند ).
6-   نیروی کار همچنان با ارزان ترین نرخ ممکن خریداری می شود . ولی اگر قرار باشد مبلغی برای تحمل پذیر کردن این شرایط به جامعه پرداخت شود نقدینگی بالا می رود و بدبختی آغاز می شود.
با این رشد 300 درصدی حداقل دستمزد 25 درصد افزایش می یابد و حالا اگر برای یک خانواده چهار نفره حدود 200 هزار تومان درنظر گرفته شود، یعنی چیزی حدود 30 درصد مزد همان کارگر سرپرست خانوار هنوز مزد کارگر 240 درصد ارزان تر شده است، اما از نظر آقایان این پول به اسم افزایش نقدینگی جامعه را فلج می کند و باعث نگون بختی و تورم گرانی می شود، اگر این طور است و پرداخت این حداقل مزد کارگران باعث برهم خوردن نظام مطلوب شماست، چرا باید کارگران متحد شما باشند؟ چه منفعتی از کارگران در این وضعیت تامین می شود؟
این لولوی تورمی اگر آسیبی دارد به جان همان کارگرانی می رسد که قرار است متشکر طبقة خیر خواه مولد ثروت باشند. این وضعیت تورمی شکاف طبقاتی را برای تثبیت جایگاه بورژوازی خیر خواه وطنی افزایش داده است. پس اگر آقای لیلاز نگران به خطر افتادن منافع محبوبانش نیست. دراین بوق می دمد تا گناه نا کار آمدی نظام سرمایه را به گردن مدیریت غیر عقلانی احمدی نژاد و کارگرانی بیندازد که از جنبش سبز حمایت نکردند و فرصت مدیریت یک پارچه ریاضت اقتصادی را چهار سال زودتر به دست آقایان نسپردند. بله، این طبقه کارگر است که اشتباه کرده است و بلای خانمان سوز تورم به جانش افتاده و حالا تحت فشار دچار عقلانیت شده و با کارفر متحد شده است ." و کار فرما با اتکا به تجربه و پشتوانه اجتماعیش "موفق به رقم زدن نتیجه مطلوب انتخابات شده است.
 پشتوانه اجتماعی این کارفرمایان بی حقوقی محض و ازبین بردن حداقل امنیت شغلی برای کارگران است و این بی شک کارگران را به سختی مجذوب و شیفته آنها کرده است. نه جناب لیلاز جامعه طبقاتی آشتی ناپذیر است. شما نمی توانید به جای طبقه کارگر اعلام اتحاد کنید. نه اینکه ندانید یکی از اعتصاب های کارگری متوقف نمی شود، نه اینکه ندانید جنگ طبقاتی با این اراجیف تعطیل نمی شود. شما باید همیشه به خاطر داشته باشید تضادهای جامعه طبقاتی با حرف حل نمی شود، نیاز به پلیس و سرکوب دارد. که شما اقای لیلاز قطعا به کار آمدی آن برای ایجاد نظم ایمان دارید. نظمی که این شیوه تولید را تضمین می کند. نظمی که با وجود چنین سطحی از نابرابری بدون دستگاه سرکوب ممکن نیست.
آنجا که صاحبان سرمایه به قول شما تحت فشار قرار می گیرند، نه به خاطر وارد کردن تخم مرغ با هواپیما بلکه به دلیل  فشارتحریم ها است. گیرم فشار سنج شما تقلبی است، چرا که  لحظه ای تامین منافع صاحبان سرمایه از مد نظر دور نمی ماند. دولت و دستگاه حاکمه در اتاق های فکر همیشه پیشنهادهای کار آمد پیدا خواهند کرد. در اتاق بازرگانی، در پشت درهای بسته مصلحت نظام، در جلسات غیر علنی مجلس، در انجمن ها و سازمان های کارفرمایی راهکارهای لازم پیش بینی می شود. اگر از تحریم ها تحت فشارند، در عوض اجازه پیدا می کنند تعدیل نیرو کنند، کارگران را تهدید به اخراج از کار کنند، پرداخت ها را به تعویق بیندازند، بهره وری و ساعت و سرعت کار را بالا ببرند، وام ها و معوقات و مالیات هایشان شامل بخشودگی بشود، بابت صادرات جایزه دریافت  کنند و به غیر از اینها صاحبان سرمایه آزادند سرمایه شان را به هر سمتی خواستند حرکت بدهند. بعد آقای لیلاز می فرمایند وقتی کارگر ببیند سرمایه ها به خارج می رود و بنگاه ها تعطیل می شوند سر عقل می آیند. معلوم نیست این عقلانیت بیمار شما با چه منطقی به سر کارگر کوفته می شود. اینکه جریان سیاسی متبوع شما قرار است امتیازات بیشتری برای بالا بردن بهره وری و رشد انفجاری سود انباشت اعطا کند، لابد جایزه این عقلانیت است به کارگر. تنها معلوم نیست چه عقل سلیمی ما کارگران را وامی دارد این عقلانیت مریض آقای لیلاز را بپذیریم؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غروب سیاست

حکایت شب و تنهایی و ترس و هول

نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی