نامه هایی هست که هرگز نمی نویسم . چطور می شود نوشت - نمی خواهم دروغی بشنوم ؟ اصلا درخواست ساده ای نیست . می توانی نشنویی . یعنی فاعل تویی . باید بروی . پس به دیگری ارتباطی ندارد . نمی شود نوشت مراقب باش متنفرم نکنی . وقتی تجربه اش نباشد درخواستت بی معناست . وقتی هم تجربه اش هست یعنی کاری از دست هیچ کدامتان بر نمی آید . یعنی تا دروغی نشنوی و متنفر نباشی چطور ممکن است هشداری بدهی یا وقتی متنفری و منزجر هشدار دادنت چه معنایی دارد . آیا غیر از این است که با استیصال التماس می کنی که بیشتر متنفرم نکن در این صورت وقتی نمی توانی بگویی نمی خواهم دروغی بشنوم باید جاکن شوی باید نباشی .
نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی
نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین نخست، قصه ای آشنا را می خواهم برایتان یاددآوری کنم. در گذشته های نه چندان دور چند حیوان عاصی از ظلم، تصمیم می گیرند انقلابی انسانی کنند. از شما چه پنهان گویی کمونیست هم بوده اند. خلاصه رئیس مزرعه را بیرون می کنند و باقی قصه که حتماً شما و تمام آن کسانی که با مادر ماکسیم گورکی کمونیست شده اید، آن را خوانده اید یا شنیده اید، یا دست کم کارتونش را دیده اید. این طور شد که با مادر ماکسیم گورکی کمونیست شدید و با مزرعه ی حیوانات چپ انتقادی را تجربه کردید. ( جناب صالحی نیا! لطف کنید مرا محکوم به عصبیت نفرمایید، چرا که من خشمم را به عنوان امری پسندیده توی کوله پشتیم حمل می کنم. به هر حال آن جا که باید می نویسم، هر جا که لازم شد با بیل خاموش می کنم. ) شما از نسلی تازه سخن گفته اید که بی شک چنین است، اما لطف کنید و خودتان را به ما نچسبانید، چرا که ما با" دولت و انقلاب "کمونیست شدیم و درپرتو کارنامه ی مبارزان ِ زیادی، چپ خلقی را پشت سر گذاشتیم. پارانویا یک بیماری ذهنی است که گاه هنرمندانه جلوه می کند. شخص پارانویید
نظرات