ترسو دوبار میمیرد/ اکبر بالاخواه یک بار مرد

نه خدا و نه شیطان / سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگرانش می پرستیدند / بتی که دیگرانش می پرستیدند
برای کسی که رکعتی به شکرانه ی هیچ نواله ای به توهم کمر خم نکرد آیه و ندبه نخوانید . برای کسی که مقدسات شما را باورهاتان را پول عزیزتان را به تاسی می باخت فاتح نخوانید .اکبر بالاخواه چون ستاره ای خاموش شد ! محبت کرد و بی حصرت مرد . فرصتش اندک بود اما به تمامی تلخ نبود . لحظه های نابی که با ما سیگاری به نشانه رفاقت آتش می کرد . لحظه های گزرایی که ترس ها و خامی های ما را با بازی نرد روایت می کرد ! خام دستیمان ، محافظه کاریمان و ترس هایمان را به سخره می گرفت . همیشه می گفت ترسو دوبار می میرد .اکبر بالاخواه یک بار مرد . فهمش برای شما که بلیطهای خوشبختی می خرید آسان نیست . تصورش برای شما که رویاهای شیرین طلایی می بینید ممکن نیست . یادتان نرود تحقیرش میکردید که بلیط طلایش را مستانه بازی کرد و به باد داد . آتش زد و به ریش شما و بنگاه خوشبختیتان و تمام آرزوهای پوشالیتان خندید . یادتان نرود تحمل مردی که پول های با ارزش شما را قایق کاغذی می کرد دشوار بود . همان مردی که یک گوریل پلاستیکی داشت مردی که در کون گوریلش وقیحانه یک آنتن خراب تلوزیون را فرو کرده بود و می گفت هرچیزی یک پایه ای می خواهد . مردی که همه چیزهای با ارزش شما را قمار میکرد و حلبی های بی ارزش شما را با جدیت جمع می کرد. پیچ و مهره آنقدر آهمیت دارد که کسی بخاطرش دروغ نمی گوید و خرخره کسی را نمی جود . برای شما قابل فهم نیست . اما اگر بتوانید چون او ژیانتان را بایک قلم و چکش و یک قوطی رنگ پلاستیک هر وقت که لازم شد صاف کاری کنید ، می توانید فرمانتان را کج کنید و در پیاده رو برانید . می توانید یک جاده برف گرفته روستایی را مستانه باز کنید . اما شما پشت چراغ قرمز ها به ماشین های لوکستان می چسبید و به نداری این مرد می خندید . خوب وقتی به بچه های کوچک اسکناسهای بزرگ هدیه دادی دارایت می شود چند انگشتر نقره با نگینهای باباقوری و فیروزه و یاقوت -این که ریشخند ندارد ! وقتی کل دارایت در دستت باشد فقط کافیست عزیز ترینت را انتخاب کنی و انگشترت را ببخشی . همه چیز به همین سادگی است . اما کسی چیزی نداشت به اکبر بالاخواه ببخشد آنچه او دوست داشت را همه تان قبلا دور انداخته بودید .
اکبر بالاخواه ، اکبر آقام علی ، اکبر آقا ، آقاجان مرد . برای چنین مردی اگر زحمتی نیست چیزهای با ارزشتان را تلف نکنید . نه دعا کنید نه قرآن بخوانید نه فاتح بفرستید آگر هنوز برایتان مقدور است آگر دورش نینداخته اید بگردید یک چیز ساده ای پیدا کنید . چه می دانم یک نخ سیگار روشن کنید و لذت ببرید . یک گوریل پلاستیکی پیدا کنید برای اینکه بشود به ویترین تکیه اش داد یک آنتن خرای تلوزیون را در کونش فرو کنید . یک رادیوی ترانزیستوری بخرید یا مولینکس خراب را از یک زن چادری بخرید . سه کیلو خیار سالادی بخرید بروید خانه پسرتان . یک مسیر طولانی را در شهر پیاده روی کنید یادتان نرود زیر پای تان را خوب نگاه کنید . سعی کنید یک بار بمیرید . اگر چه خواسته بزرگی است اما صادقانه است و انسانی . ترسو دو بار میمیرد آقاجان یک بار مرد .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غروب سیاست

حکایت شب و تنهایی و ترس و هول

نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی