من امضاء نمی کنم . انگشت می زنم!



جمع آوری بیست هزار امضاء توسط اتحادیه آزاد کارگران، مسئله مهمی است که نمی توان بی تفاوت از کنارش گذشت. من بر این باور هستم که این اقدام، برداشتن قدمی مهم در جهت دست یابی به یک جایگاه است. از این منظر، نقد صریح و روشن جایگاه مذکور، ضرورتی است که سبب نگارش سطور پیش رو می شود.

یک مقدمه کوتاه پیش از ورود به بحث اصلی

در ابتدا اشاره به این واقعیت را الزامی می دانم که طبقه کارگر ایران علیرغم نداشتن تشکل های قدرتمند کارگری (به جز مواردی انگشت شمار که موضوع بحث ما نیست)، در مقاطع مختلف با توجه به ضرورت جایگاه اجتماعی و نقشی که در امر تولید دارد توانسته است وارد جدل های جدی با صاحبان و متصدیان سرمایه شود.

کارگران به علت داشتن ارتباطی ارگانیک در محل زیست و کار با یکدیگر همواره این توانایی را داشته اند تا بر سر خواست ها و مطالبات مشخص متحد شوند و با پشتوانه ی منافعی مشترک، صفوفی را برای تحقق مطالباتشان تشکیل بدهند، صفوفی که بسته به درجه ی انسجام و پی گیری، توانسته است عامل به دست آوردن پیروزی هایی باشد. بی شک در این باره می توان به تصویر زنجیره به هم پیوسته کارگرانی که خیابان های منتهی به فرمانداری را مسدود کرده اند، اشاره کرد، که برای ما تصویری آشناست. در این رابطه، تجمعات، اعتصابات و راهپیمایی هایی که تحقق وصول حقوق و مزایای معوقه را در پی داشته اند کم نیستند. تجربه موفق ماهشهر توان یک واحد بزرگتر کارگری را نشان می دهد. توان و قدرتی که می تواند حتی قوانین تثبیت شده را به عقب براند و از این قبیل تحرکات ریز و درشت که عمده حجم اخبار منتشره کارگری را به خود اختصاص داده اند،اما باید پذیرفت این دستاوردها همگی در یک سطح قرار دارند، سطحی از مبارزات روزمره که غالبا تدافعی هستند و سطوح بالاتر این توان طبقاتی وقتی به نمایش در می آیند که تشکل دائمی کارگران در محیط زیست و کارشان شکل بگیرد.

با توجه به آن چه که ذکرش رفت، طبقه کارگر با توجه به عاملیت تاریخی و نقش کلیدی خود در نظام اجتماعی تنها زمانی می تواند در نبرد طبقاتی نقش پیروزمندانه را بازی کند که تبدیل به طبقه ای در خود و برای خود گردد.

قطعاً این تشکل های دائمی ، موثرتر و کارآمدتر از اتحادهای موقت و موردی خواهند بود. اتحادیه های سراسری کارگری و انواع سازمان ها و تشکل های قدرتمند کارگری از بستر این تشکل ها برخواهند خواست و در این سطح از سازماندهی جنبش کارگری به عنوان یک وزنه اجتماعی سیاسی وارد صحنه نبرد طبقاتی خواهد شد. پیمودن این مسیر و تلاش در راستای تحقق این امکانات باید امر قطعی و بدون تخفیف ما کارگران باشد. وضعیت کنونی طبقه کارگر در ایران بستر مناسبی است برای رشد انواع و اقسام خطوط و عقاید ضد کارگری که شکاف های موجود درون طبقه را دامن می زند، فقدان سازمان ها و عدم وجود تشکل های کارگری توان ایدئولوژیک نیروهای ضد کارگری را برای عمق بخشیدن به این شکاف ها چندین برابر می کند. اگر چه مقابله با این تعرضات کار ساده ای نیست اما فعالین کارگری و کمونیست ها این مسئولیت را به گردن دارند و می بایستی با شفاف سازی خطوط سیاسی و شکاف های موجود جلوی پیشروی بی محابای این جریانات را بگیرند.

اما باز گردیم به موضوع 20 هزار امضاء و مجریان آن .

همان طور که خوانده شد، در ابتدای مطلب به اختصار نمونه هایی از دستاوردهای تجمیع قدرت های کارگری و نتایج حاصل از فعالیت آن ها اشاره شد. توضیح بیشتر این که، گروه های کارگری، حتی جمعی از کارگران یک واحد صنفی امکان اعمال قدرت در مسیر اهداف خود را دارند. صدای رسایی که بی پاسخ نمی ماند. اما این نکته که 10 هزار امضا هیچ پاسخی نمی گیرد و 20 هزار امضاء باسکوتی مرگ بارتر بدرقه می شود و به پیش بینی مجری طرح 30 هزار امضاء هم سرنوشتی مشابه خواهد داشت. باید توجه داشت! بی تاثیری مذکور پیامی روشن با خود دارد؛ " 20 هزار امضا حامل قدرت 20 هزار کارگر نیست. "، این سیاهه یک ایده ذهنی است که بی ارتباطی خود را با طبقه کارگر فریاد می زند.

این سیاهه و دامنه تبلیغات وسیعی که با استفاده از اسم و امضای کارگران به راه افتاد است، در نقطه ی اوج خود رنگ غیر کارگری خود را به نمایش می گذارد. دقیقاً آنجا که 30 هزار امضاء مورد بی توجهی قرار می گیرد و می بایستی که کارگران امضا کننده نقش بازی کنند، غیبتشان، مجریان و مبلغان طرح را وا می دارد تا دوباره از بیرون، در مورد یک توده بی شکل نظر بدهند، چرا که هیچ تعیینی صورت نگرفته است و باز هم باید در مورد توده ی به جان آمده و مشکلات آنها صحبت کرد و با گمانه زنی نظرات تبلیغاتی صادر کرد "احتمالاً دیگر ساکت نمی نشینند " و ... و اگر حدس و گمانها محقق نشود، به این نتیجه می رسند که لابد به اندازه کافی تحت فشار قرار نگرفته اند، پس باید دوباره منتظره پیچ بعدی بود! باید درپس تشدید تحریم ها و اعمال فشارها به انتظار نشست تا دید کی جان به لبشان می رسد!



باز هم تکرار می کنم ! عدم وجود سازمان ها و تشکل های کارگری باعث می شود تا این خطوط سیاسی و همسایگانشان امکان رشد بهتری پیدا کنند و در این شرایط می توانند جایگاهی را تسخیر کنند که متعلق به آنها نیست، می توانند سخنگوی کسانی شوند که کاملاً با آن ها غریبه اند. محافلی که خود را تشکل سراسری کارگری معرفی می کنند در چنین جایگاهی هستند. محافل چند نفره ای که بر دوش مبارزات کارگران تشکیل شده اند. محافلی که با پخش خبرهای کارگری برای خود هویت می تراشند و با استفاده از شخصیت فعالین کارگری جای پای خود را محکم می کنند. اگر کسی از زاویه مدافعان حقوق کارگری این محافل را در این مسند به رسمیت بشناسند از دو حال خارج نیست ؛ یا شیاد است یا نادان . حباب هایی که جایگاه تشکل ها و سازمان های واقعی طبقه کارگر را اشغال کرده اند، نه تنها تاکنون برای تشکل یابی طبقه کارگر قدمی بر نداشته اند، بلکه با القا ایدئولوژیک تئوری بحران آخر و سیاست انتظار و مقدمه چینی تبدیل به مانعی بر سر راه ایجاد تشکل های صنفی و محلی شده اند. انرژی و توانی که از فعالین صادق طبقه کارگر در این محافل جذب و درمسیر قیر کارگری اتلاف می شود، یکی از اصلی ترین این موانع است. کارگران متعهدی که از دل فعالیت در کارخانه به سراغ این محافل می آیند و در سیاست های این محافل ایزوله می شوند یکی دیگر از نمونه هایی است که باید به آن اشاره کرد. بی تردید این مسند و جایگاه، امکانات وسیعی در اختیار متولیان محافل مذکور برای پیشبرد اهدافشان قرار می دهد، اهداف بعضا واضحی که ارتباطی به منفعت طبقه کارگر ندارد.

وقتی یک محفل خود را اتحادیه سراسری کارگری اعلام می کند در صورتی که هیچ تشکل کارگری ای بدنه ی این اتحادیه را تشکیل نمی دهد خاک در چشم طبقه کارگر می پاشد .اگر جمعی از فعالین کمونیست که با تخفیف این حباب را به شکل تشکل ویژه در شرایط خاص بپذیرند و بعد از مدتی یا در سنت محفلیسم غرق و ذوب شوند یا سرخورده از جدل های بی فایده اتحادیه را رها کنند .این انرژی از دست رفته ضربه ای است به جنبش کارگری. ساختار هرمی و بروکراتیک دایره ی محفل مدام تنگ و تنگ تر می شود اما با وجود تمام این عوامل، همچنان حباب به حیات خود ادامه می دهد و نمی ترکد، نه تنها پس زده نمی شود بلکه از سوی ساده اندیشان یا مغرضان به عنوان حداقلی مفید مراقبت می شود. این محفل بی ارتباط با عنوانش بدون هیچ مانع جدی فرصت می یابد تا سیاست خود را پیش ببرد. تبلیغات و زیستن در محیط رسانه ای به اعتبار نام کارگران مهم ترین ابزار سیاسی این محفل است. واضح است که ایده ی جمع آوری امضاها در چنین بستری معنا پیدا می کند، ایده ای برای بیشتر رسانه ای شدن. قطعاً برخورداری از حمایت و القا غیر واقعی حضور 20 هزار کارگر در اکتی مشترک می تواند منافع وسیع تری را برای محفل به همراه بیاورد.

با چنین هدف و سیاستی مهم نیست که این کاغذ پاره ها طبقه کارگر را ضعیف نشان بدهد. مهم این است که امور تبلیغاتی این خط سیاسی پیش برود. خط سیاسی ای که طبقه ی کارگر را توده بی شکلی تصور می کند، توده ای که تحت فشار شورش می کند. این نگرش فراطبقاتی با یک ادبیات نیم بند چپ این طور معرفی می شود، طبقه ی کارگر بخاطر تضاد منافعش ذاتاً دارای یک پتانسیل اعتراضی است و این امر تعیین کننده شاکله کلی بالفعلی آگاهی مورد نیاز طبقه کارگر است. پتانسیل شورشی که وجودش امر لازم و کافی قدرت گیری این طبقه است . از این منظر، ملزومات این نارضایتی به یاری تحریم ها، فشارها و وجود حاکمان بی خرد فراهم است و این خیر خواهان در روز موعود می دانند چطور از منافع کارگران دفاع کنند. پس امروز لازم و ضروری است معرفی بشوند و بر روی پرده های نمایش سیاسی بدرخشند تا جایگاهشان چنان محکم شود که در فردای حادثه نقش رهبری آن توده بی شکل را به بهترین شکل ایفا کنند.

ماحصل برآیند آن چه در این نوشته مورد بررسی قرار گرفت، این است که فشردن دست این جماعت، امروز هم داستانی در ارتباط مستقیم با این خط سیاسی است. جمع آوری این امضاها به هیچ روی و مبتنی بر هیچ توجیهی، اقدامی برای متشکل کردن و انسجام بخشیدن به طبقه کارگر محسوب نمی شود، بلکه هزینه تبلیغاتی جماعتی است خودنما و شومن از جیب طبقه کارگر.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غروب سیاست

حکایت شب و تنهایی و ترس و هول

نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی