توف


وقتی مشت گره کرده ام به هدف نشست فهمیدم نمی توانم یا اصلا جور دیگری نمی شود . تو مجبوری چاقو را محکم توی دستت بگیری تو مجبوری راه که می روی هوای پشتت را داشته باشی . میدانی وقتی لازم نباشد مواظب پاکن و تراشت باشی این طور می شود خیلی زود می فهمی که اینجا باید کونت را دودستی بچسبی حالا اگر مداد ت را هم بردند ، به تخمت . یاد می گیری چه طور درنده باشی . از پشت نیمکت قد می کشی تو خیابان اربده می کشی تا یکهو مشتت را می بینی که از خون و دماغش خیس شده . و حالا وحشت کنید از حیوان وحشی که منم.

نظرات

‏ناشناس گفت…
توفانی شروع کردی رفیق.مشت های من هم گره خورده آلوده به خون و آماده به حرکت.مشت های من همراه توست گامهای من گامهای توست.
مخلص
‏ناشناس گفت…
سلام رفیق.
خوب شروع کردی.
و روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد.
پیروز باد کمونیسم.
‏ناشناس گفت…
shad bashi

پست‌های معروف از این وبلاگ

نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی

هخا، ربع پهلوی، چپ بورژوایی و اتحادیه آزاد