قدرت سیاسی
قدرت پدیده ی کثیفی است و ما در پی تسخیر این کثافتیم . در ارزیابی قدرت سیاسی تقریبا تمامی نیروهای سیاسی به این امر معتقدندکه قدرت سیاسی الوده به کثافت است . از برداشت روسوی گرفته تا ماکیوالیستی و آنارشیستی و مارکسیستی . نیروهای راست عموما در تیریبونهای عمومی سعی در انکار این امر دارند . اما در پس زمینه ی اندیشه اشان این کثافت را مثبت ارزیابی کرده واین امر را از خصایص قدرت می دانند. ((یا به زبان دیگر آن را به خصوصیات ذاتی انسان ارجاع می دهند)) و چنین ساختاری را برسازنده ی نظم اعلام می کنند . آنارشیستها به عنوان رسمی ترین نیروهای ضد قدرت شناخته می شوند و مسلما همین نگرششان باعث می شود هرگز در دایره قدرت قرار نگیرند چرا که تخاصمشان تنها با قدرت حاکم نیست و هر اوتوریته ای را در دایره ی این تخاصم قرار می دهند . .و اما مارکسیستها برخوردی چند وجهی با مقوله ی قدرت دارند . از سوی دولت را نماینده ی قدرت می دانند که نقشش سرکوب یک از دو طبقه ی متخاصم( پورلوتر و بور ژوا) است . و بر کثیف بودن نقش سرکوبگرانه ی دولت صحه میگزارند اما از سوی با این که ماهیت دولت را تغییر ناپذیر میدانند خود برای بدست گیری قدرت دست به ایجاد دولت خواهند زد و ایجاد جامعه سوسیالیستی را بدون ایجاد دولت امکان پذیر نمی دانند .
(مالکیت قدرت سیاسی با کیست ؟
دولت را به نوعی می توان اصلی ترین نهاد صاحب قدرت در یک سیستم معرفی کرد . اگر سیستم حاکم کنونی را از لحاظه تاریخی سیستم مرجع در نظر بگیریم موتور مولد آن منطق سود و سرمایه است که برای حفظ خود نیاز به نهادهای سرکوبگرو ایدولوپیک دارد تا منطق خود را به عنوان عقلانیت محتوم به پیش ببرد. دولت و زیرمجموعه های آن به شکل مستقل نهادهای مذکور را تشکیل میدهند . حتی نهاد های مدنی ای که شاهرگهای اصلی آموزش و اطلاعات را در دست دارند نیز به نوعی در لوای قانون و دولت کار می کنند .
ارتباط دولت و سیستم
گاهن به اشتباه دولت وشکلهای مختلف آن به انواع سیستم ترجمه می شود ، فرضا دولت دمکراتیک یک نهاد دمکراتیک است در دل سیستم حاکم و دولت سلطنتی یک نهاد ارتجاعی در دل همان سیستم آنچه مسلم است برتری نهاد دمکراتیک بر یک نهاد دیکتاتوری است اما شکل گیری این نهاد ها ارتباط مستقیم دارد با نیاز سیستم، فرضا برای اینکه سیستم سود و سرمایه در عربستان سعودی به خوبی کار کند نیاز به نهادی غیر دمکراتیک و بسته دارد تا به راحتی بر محور فروش مواد اولیه در سیستم جهانی به حیات خویش به عنوان یک هنجار ادامه دهد . و این گونه است که پس از سالها مبارزه در مشرق زمین برای دست یابی به حکومت های دمکراتیک کوچک ترین نتیجه ای حاصل نشده است و پس از یک سری تکانه های اجتماعی منطقه در یک حالت ثبات و پذیرش قرار گرفته است .یعنی انان که سیستم را پذیرفته اند پس از چندی مجبور به پذیرش نیاز سیستم هم شدند و دست از مبارزه با دولت کشیدند .
دولت و قدرت
با این که مالکیت دولت درقدرت بدیهی به نظر می رسد اما نمی شود پورلوتاریایی جهان بدون تغییر بنیادی سیستم حاکم و صرفا با تسخیر دولت قدرت را بدست بگیرد. جایگاه دولت در هر سیستمی یکسان است و برای اداری هر سیستمی چه سرمایه داری چه سوسیالیستی الزامی . حیات یک سیستم نیاز به اتوریته دارد و برای داشتن قدرت یک سری نهاد شکل می گیرد که دولت اصلی ترین آن است آنچه مسلم است ماهیت این نهاد ها تغییر نمی کند وهمچنان برای پیشبرد ایدولوژی طبقه حاکم ایفای نقش میکند . در جنگ طبقاتی مسئله برسر خلع قدرت از طبقه حاکم است و طبقه ی پیروز نیز پس از دست یابی به قدرت دولت رابرای حفظ قدرت تشکیل میدهد . یک مطلب کاملا مشخص است مابه عنوان نیروهای کار و تولید کننده ی سرمایه در پی تصاحب قدرت و به دنبال بدست آوردن ثمرات دست رنج خویش هستیم . دنبال قدرت هستیم و این اصلا شکل زیبایی نخواهد داشت این یک جنگ است و هر روزه اشکال مختلف خود را به نمایش می گذارد .
تفاوت در چیست؟
دولت های کنونی در عین گوناگونی در ساختار, همگی حامی نظم موجودند . ودراشکال مختلف دست به سرکوب می زنند . این سرکوبها در یک مخرج واحد مشترکند وآن جنگ با اگاهی و یا ایجاد آگاهی کاذب است . و این تفاوت اصلی بین دولتهای سوسیالیستی ودولتهای بورژوازی خواهد بود.چرا که حیات سرمایه داری ارتباط مستقیم دارد با نفی عقلانیت اجتماع چون دوره ی تاریخی اش به سر آمده و نیاز دارد چون سدی بر سر راه خواسته های انسانی عمل کند و دیگری حیاتش در گرو آگاهی طبقاتی است و پیکان قدرتش به سوی تمامی موانعی است که انسان را از روند معقول وانسانی باز داشته است .
(مالکیت قدرت سیاسی با کیست ؟
دولت را به نوعی می توان اصلی ترین نهاد صاحب قدرت در یک سیستم معرفی کرد . اگر سیستم حاکم کنونی را از لحاظه تاریخی سیستم مرجع در نظر بگیریم موتور مولد آن منطق سود و سرمایه است که برای حفظ خود نیاز به نهادهای سرکوبگرو ایدولوپیک دارد تا منطق خود را به عنوان عقلانیت محتوم به پیش ببرد. دولت و زیرمجموعه های آن به شکل مستقل نهادهای مذکور را تشکیل میدهند . حتی نهاد های مدنی ای که شاهرگهای اصلی آموزش و اطلاعات را در دست دارند نیز به نوعی در لوای قانون و دولت کار می کنند .
ارتباط دولت و سیستم
گاهن به اشتباه دولت وشکلهای مختلف آن به انواع سیستم ترجمه می شود ، فرضا دولت دمکراتیک یک نهاد دمکراتیک است در دل سیستم حاکم و دولت سلطنتی یک نهاد ارتجاعی در دل همان سیستم آنچه مسلم است برتری نهاد دمکراتیک بر یک نهاد دیکتاتوری است اما شکل گیری این نهاد ها ارتباط مستقیم دارد با نیاز سیستم، فرضا برای اینکه سیستم سود و سرمایه در عربستان سعودی به خوبی کار کند نیاز به نهادی غیر دمکراتیک و بسته دارد تا به راحتی بر محور فروش مواد اولیه در سیستم جهانی به حیات خویش به عنوان یک هنجار ادامه دهد . و این گونه است که پس از سالها مبارزه در مشرق زمین برای دست یابی به حکومت های دمکراتیک کوچک ترین نتیجه ای حاصل نشده است و پس از یک سری تکانه های اجتماعی منطقه در یک حالت ثبات و پذیرش قرار گرفته است .یعنی انان که سیستم را پذیرفته اند پس از چندی مجبور به پذیرش نیاز سیستم هم شدند و دست از مبارزه با دولت کشیدند .
دولت و قدرت
با این که مالکیت دولت درقدرت بدیهی به نظر می رسد اما نمی شود پورلوتاریایی جهان بدون تغییر بنیادی سیستم حاکم و صرفا با تسخیر دولت قدرت را بدست بگیرد. جایگاه دولت در هر سیستمی یکسان است و برای اداری هر سیستمی چه سرمایه داری چه سوسیالیستی الزامی . حیات یک سیستم نیاز به اتوریته دارد و برای داشتن قدرت یک سری نهاد شکل می گیرد که دولت اصلی ترین آن است آنچه مسلم است ماهیت این نهاد ها تغییر نمی کند وهمچنان برای پیشبرد ایدولوژی طبقه حاکم ایفای نقش میکند . در جنگ طبقاتی مسئله برسر خلع قدرت از طبقه حاکم است و طبقه ی پیروز نیز پس از دست یابی به قدرت دولت رابرای حفظ قدرت تشکیل میدهد . یک مطلب کاملا مشخص است مابه عنوان نیروهای کار و تولید کننده ی سرمایه در پی تصاحب قدرت و به دنبال بدست آوردن ثمرات دست رنج خویش هستیم . دنبال قدرت هستیم و این اصلا شکل زیبایی نخواهد داشت این یک جنگ است و هر روزه اشکال مختلف خود را به نمایش می گذارد .
تفاوت در چیست؟
دولت های کنونی در عین گوناگونی در ساختار, همگی حامی نظم موجودند . ودراشکال مختلف دست به سرکوب می زنند . این سرکوبها در یک مخرج واحد مشترکند وآن جنگ با اگاهی و یا ایجاد آگاهی کاذب است . و این تفاوت اصلی بین دولتهای سوسیالیستی ودولتهای بورژوازی خواهد بود.چرا که حیات سرمایه داری ارتباط مستقیم دارد با نفی عقلانیت اجتماع چون دوره ی تاریخی اش به سر آمده و نیاز دارد چون سدی بر سر راه خواسته های انسانی عمل کند و دیگری حیاتش در گرو آگاهی طبقاتی است و پیکان قدرتش به سوی تمامی موانعی است که انسان را از روند معقول وانسانی باز داشته است .
نظرات
پیش به سوی 16 آذر سرخ دیگر.
یا سوسیالیسم یا بربریت.
به زودی در دنیای بلاگ می بینمت
آقای سعید، اگر ممکن است مقاله ننویسید اینجا. یک وبلاگی درست کنید برای مقاله نویسی. و اینجا ننویسی چون دلتان نمیآید رویش چیزی بگذارید و تاماهها مدام باید تنها همین صفحه و همین نوشته را ببینیم.
کمی هم از خودتان بنویسید. حرفهایی چون پست قبل و خودمانی و خودتانی.
باز خود دانید.
قدرت سلیسی همان قدرت سیاسی است ایا؟
یا منظور خاصی پشتش است؟
به هر حال پرکار باشید. من حرفی دربارهی این پست ندارم. نظری هم ندارم. این هم نظرم درباره خودتان بود که گاهی هوای شاعری میکنید و با خودتان میجنگید چون مدام احساس تعهد به کسی و یا چیزی میکنید و...
بگذریم، سر دعوا ندارم. شما مدتهاست که میجنگید حالا.
راستی، یا قسمت مربوط به نظرات را بردارید یا این عکس را.
چون با وجود این عکس دیگر کسی نظر دادنش نمیآید.
این عکستان مرا یاد رمان 1984 میاندازد. یاد ناظر کبیر، Big brother و این بار برادر بزرگ عصبانی! که مدام عصبانی از بالا نگاهم میکند که چه مینویسم و چه نظری میگذارم!
دیگر کسی به جنگ بر نخواهد خواست!
توپخونه سنگین راه انداختی.
موفق باشی
baraye jaryane chap xub nist