درد

درد می کند دوستان
اصلا می شود دم نزد .دست کم می شود گفت : به تخمم ((پدر بزرگم تمام پول لاتاری را که باخت . گفت : به تخمم - و الا دق می کرد))اما گاهی پیش می اید که مجبور می شوی روی تخمت بنشینی و فکر کنی درد دارد دوستان اشک آدم سرازیر می شود نه این که بغضی باشد و بترکد، نه درد است که ذره ذره از تمام منافذ بدنت چکه میکند .و من با 75 کیلو وزن اینجا نشسته ام روی تخمم و به محمد ...فکر می کنم زیاد که طول میکشد سر ادم شروع میکند به باد کردن.
اینطور بی رحمانه که بنشینی و تا پنی آخر را ببازی دو راه بیشتر برایت باقی نمی ماند یا این که بگویی به تخمم یا این که بنشینی روی تخمت . و حالا مجبوری بلند شوی چرا که نگفتی  و اگر همین طور بی حرکت بنشینی دق می کنی.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غروب سیاست

حکایت شب و تنهایی و ترس و هول

نامه ای در پاسخ به نامه ی سعید صالحی نیا به لنین - سعید آقام علی